«قصهام را بر سطح سفید کاغذ مینویسم، همان مستطیل سفید مرگ، نقش شده بر لباس سفید اسرا.» و قصه کتاب روایتی است از آدمها یه جان به در برده از اردوگاهای آلمان، و حالا در فردای آشویتس، گرفتار حصار تنگ کمونیسم رروسی. گرینگوی توی کتاب هم (همان گریتسکی فیلم زردینه خورشید، ساخته دوراس) سایه شوم غولیست که سودای سرمایه در سر دارد، و در پی تسخیر هستی رفقای دیروز. سابانای کتاب، محروم از میل و مهر، همراه دیگران، همه بقای اردوگاهاند، با فردیتی سرکوب شده، گرفتار سرگشتگی خاصل از رنج و دشواری زیستن.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .