.
زمانی که محمدرضا شاه در سر سودای صنعتی کردن ایران را میپروراند، جوانی ایرانی برای گرفتن مدرک مهندسی اتمی در فرانسه اکثر شبها را در پارک به صبح میرساند. فرانسه به علت سابقه عضویتش در حزب توده ویزای اقامتش را برای تحصیل نمیداد، او نیز برای پنهان ماندن از چشم پلیس مهاجرت، به ناچار شبها ساعت ۱۲ به هتل دانشجویی میرفت و ۶ صبح پیش از پیدا شدن سروکله پلیس مهاجرت از آنجا بیرون میزد. او سپس به سوئیس محل اخذ مدرک لیسانس خود در رشته برق بازگشت و پس از مدت کوتاهی در مرکز تحقیقات اتمی انستیتو فدرال این کشور مشغول به کار شد. حاصل تحقیقاتش رساله دکترایی بود که به دانشگاه پلیتکنیک سوئیس تحویل داد و در حالی که به خاطر تخصصش مورد مشورت آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار میگرفت، یک مرکز اتمی کوچک در دانشکده علوم دانشگاه تهران، به ریاست علیاصغر آزاد در حال درجا زدن مداوم در ساخت یک راکتور تحقیقاتی بود؛ راکتوری که در نهایت هم به دست او راهاندازی شد.
شاه ادامه کار راکتور را به سازمان برنامه و بودجه به ریاست صفی اصفیا سپرده بود؛ این جوان متخصص با خودش گفت سازمان برنامه چگونه میتواند این طرح را اجرا کند؟ فردای آن روز کیف بزرگی برداشت و مدارک و دیپلمهای خود را در آن گذاشت و به سازمان برنامه رفت. اصفیا به محض فهمیدن تخصص این جوان، او را به دفترش دعوت میکند و میگوید: «گویی امروز خدا این پنجره را باز کرده و شما را به دفتر من فرستاده، چون من به هیچ وجه نمیدانم اتم و راکتور چیست و درمانده بودم که چه کار کنم...» سپس میخواهد مدارکش را برای نشان دادن به شاه نزد او بگذارد. ناتوانی تیم کمیسیون انرژی اتمی در به راه انداختن راکتور دانشگاه تهران به قدری بر شاه گران آمد که حتی هنگامی که اصفیا سابقه عضویت این جوان در حزب توده را میگوید، شاه پاسخ میدهد: «چه اشکال دارد، یک تودهای سابق امروز میخواهد به کشورش خدمت کند.» حتی شاه به اصفیا میگوید: «اگر این یک نفر را اذیت کنید و از مملکت برود همه شما توبیخ خواهید شد.»
این جوان که چنین اعتماد شاه را به خود جلب کرده بود، اکبر اعتماد بود؛ کسی که با با ورود او، کمیسیون انرژی اتمی به ریاست علیاصغر آزاد از وزارت اقتصاد به سازمان برنامه منتقل میشود و راکتور تحقیقاتی دانشگاه تهران سرانجام با تلاش و پیگیریهای او در سال ۱۳۴۷ به بهرهبرداری میرسد. در مراسم افتتاحیه این برنامه جهانشاه صالح رئیس دانشگاه تهران از شاه و فرح دعوت و بدون نام بردن از اکبر اعتماد شروع به معرفی مسئولان طرح میکند. شاه از مجید رهنما وزیر وقت علوم، سراغ اعتماد را میگیرد و وقتی میفهمد که با وجود حضور اعتماد در میان جمعیت از او نامی به میان نیامده با عصبانیت به رهنما میگوید: «به جهانشاه صالح دستور دهید که آن آبلهرو [علیاصغر آزاد] را از ریاست مرکز اتمی بردارد و اکبر اعتماد را به جایش بگذارد.» دستوری که البته اعتماد با احترام از کنار آن رد میشود و به خاطر جو سنگین دانشگاه تهران آن را نمیپذیرد.
چنانکه اعتماد در کتاب زندگینامهاش «در پرتگاه حوادث» که شرح گفتوگوهای محمدحسین یزدانیراد با اوست نقل کرده، شاه در این زمینه به او اختیار تام داده بود و یا شاید او با گرفتن ابتکار در دست خودش این اختیار را در عمل کسب کرده بود؛ اما شاه در چند مورد چه در داخل و چه در گفتوگو با مسئولان کشورهای خارجی به صراحت میگفت که اعتماد در زمینه تعیین سیاست اتمی و روابط با کشورهای دیگر اختیار تام دارد: «اخذ تصمیم در مورد چگونگی برنامه انرژی اتمی با من بود و شاه هرگز در این زمینه دخالت نمیکرد ولی از تصمیم بنده حمایت میکرد... در تمام وقتی که بنده افتخار انجام این کار را داشتم یک مورد هم پیش نیامد که شاه نظر من یا سازمان را نپذیرد و یا در انجام تصمیمی به من فشار بیاورد.»
دشوارترین مسئولیت اعتماد، تأمین سوخت نیروگاههای اتمی بود. بعد از بحران نفت در سالهای نخست دهه ۱۹۷۰، بسیاری از کشورهای صنعتی به انرژی اتمی هجوم بردند. در آن زمان نه تنها تولید اورانیوم کافی به نظر نمیرسید بلکه گنجایش کارخانههای غنیسازی اورانیوم هم محدود بود و تنها آمریکا و تا حدی هم شوروی، خدمات غنی کردن اورانیوم را میفروختند. از شروع برنامه اتمی ایران، مساله تأمین خدمات غنیسازی تبدیل به مشکل بزرگی شده بود. از آمریکا نمیتوانستند بخرند، چون منوط به امضای قرارداد دوجانبه همکاری ایران و آمریکا در زمینه انرژی اتمی بود: «یادم است که در سال اول کارمان با یک حقوقدان آمریکایی که پیشتر عضو کمیسیون انرژی اتمی آمریکا بود قراردادی داشتم تا او به طور مرتب آنچه را که در دولت آمریکا و در کنگره درباره انرژی اتمی مورد بحث است برای ما جمعآوری کند و نیز خواسته بودم که بریده همه جراید آمریکا را که راجع به برنامه انرژی اتمی ایران مینویسد برایم بفرستد. از مجموع آنچه در آمریکا نوشته میشد برمیآمد که در آمریکا یک نوع نگرانی نسبت به برنامه اتمی ایران وجود دارد. این نگرانی مربوط به این بود که آیا ایران اتم را تنها برای استفاده صلحجویانه میخواهد یا در نظر دارد بعد از دستیابی به تکنولوژی اتمی، استفاده نظامی داشته باشد؟»
به زعم بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران این نگرانی با اینکه به تدریج فروکش کرد اما هرگز به طور کامل از میان نرفت.
آمریکاییها از سازمان انرژی اتمی ایران میخواهند که به طور رسمی اعلام کند سوخت استفاده شده را تجزیه شیمیایی نخواهد کرد؛ مطالبهای که اعتماد هرگز زیر بار آن نمیرود و پاسخ میدهد: «ما در این زمینه هنوز تصمیمی نداریم چون این موضوع به ۳۰ تا ۴۰ سال آینده مربوط میشود و در آن موقع تصمیم خواهیم گرفت...»
جدیت شاه در پیگیری مسئله برنامه هستهای ایران و حمایت تمامقد او از سازمان انرژی اتمی، موضوعی است که ذهن مخاطب را پیش از هر موضوع دیگری به پرسش درباره علت آن وامیدارد؛ اینکه آیا شاه تنها از انرژی اتمی، برق میخواست و یا دستیابی به سلاح اتمی نیز در پس پرده افکارش قرار داشت؟ این مسئله حتی در ابتدای ورود اکبر اعتماد به برنامه اتمی ایران برای خود او نیز روشن نبود. او تردید داشت که نکند شاه در فکر ساخت بمب اتمی باشد. اعتماد برای اینکه بفهمد در ذهن شاه چه میگذرد و در نهایت انتظار او از برنامه اتمی چیست، مسئله را با هویدا مطرح میکند. هدف او از دریافت پاسخ این پرسش نحوه عملکردش در تکنولوژی اتمی ایران بود: «برای اینکه نوع حرکت و نوع تکنولوژی فرق میکند، ساخت سیستم عوض میشود.» هویدا که خود نیز جرات مطرح کردن چنین پرسشی را از شاه نداشت از اعتماد میخواهد که خودش این سوال را در حضور شاه مطرح کند. اعتماد وقتی در این زمینه با در بسته نخستوزیر مواجه میشود راه دیگری را برای خواندن ذهن شاه برمیگزیند: «اگر همینطوری سوال میکردم به احتمال زیاد شاه جواب مرا نمیداد یا اگر جوابی میداد متقاعد نمیشدم که پاسخش واقعی است؛ بنابراین به دنبال برنامه درازمدتی رفتم که این موضوع را روشن کنم. برنامهای تهیه کردم که هم این پاسخ را میگرفت و هم به درد چیزهای دیگر میخورد.»
اعتماد در دوران نخستوزیری شریفامامی به دلیل اوضاع آشفته مملکت از سمت خود در سازمان انرژی اتمی ایران استعفا میدهد و در ژانویه ۱۹۷۹ با خانواده خود وارد پاریس میشود؛ او پس از مدت کوتاهی با وجود پیشنهاد رئیس کمیساریای انرژی اتمی فرانسه مبنی بر پیوستنش به آن، به استخدام در هیچ موسسهای تن نمیدهد و شرکت مشاوره «انرژیوم» را تاسیس میکند؛ شرکتی که ظرف مدتی کوتاه طرف مشورت ثابت کشورهایی چون فرانسه و آلمان در زمینه انرژی قرار میگیرد. همه اینها در زمانی است که پای ایران به طور ناخواسته به جنگ با عراق کشیده شده است. در همین مقطع زمانی اتفاق عجیبی میافتد؛ یکی، دو سال پس از استقرار اعتماد در پاریس، کمیساریای انرژی اتمی فرانسه به او اطلاع میدهد که صدام حسین از آنها خواسته او را راضی کنند که به عنوان میهمان به عراق برود. «استنباط بنده از لحن آنها این بود که صدام حسین میخواهد از من برای پیشبرد انرژی اتمی عراق استفاده کند.»
صدام برای به تور انداختن پدر انرژی اتمی ایران در جهت پیشبرد صنایع اتمیاش، برای سومین بار وارد عمل میشود و این بار اعتماد را که به هیچ وجه حاضر نمیشده با نمایندهای از جانب صدام ملاقات کند، در عملی انجامشده قرار میدهد: «یکی از آشنایانم که در آلمان زندگی میکرد به من تلفن کرد و گفت که میخواهد به پاریس بیاید و مرا ببیند... با هم قرار گذاشتیم تا در یکی از هتلهای پاریس همدیگر را ملاقات کنیم. در روز مقرر... دیدم که او تنها نیامده و فرد دیگری را هم همراه خود آورده است... گفت ایشان سفیر عراق در فرانسه است.» اعتماد که انتظار چنین ملاقاتی را نداشت، از این موضوع بسیار ناراحت میشود .آنچه سفیر از جانب صدام مطرح میکند این است که صدام گفته که به ایشان سلام گرم مرا ابلاغ کنید و به طور رسمی از شما دعوت کنم که به عراق بروید و میهمان او باشید و هر مدت که بخواهید در آنجا بمانید و هر که را میخواهید ببینید.»
بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران که سفر به عراق را در این شرایط خیانت به کشور خود میداند، از این پیام برآشفته شده و چنین پاسخ میدهد: «درست است که عراق همسایه ایران است، ولی در حال حاضر شما با ایران در حال جنگ هستید و هر روز تعدادی از هموطنان مرا میکشید. عراق در حال حاضر دشمن ایران است و رفتن من به عراق خیانت به کشورم محسوب میشود و من به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی به این خیانت تن نخواهم داد.» او حتی با گفتن این سخنان نیز آرام نمیگیرد و در نهایت با جملهای صریح، آب پاکی را روی دستان سفیر عراق میریزد و او را با دست خالی راهی سفارتخانهاش میکند: «به صدام حسین بگویید برنامه خود را فراموش کند و مزاحم من نشود.»
از دیگر نکات جالب توجه در خاطرات اعتماد، دعوت هاشمی رفسنجانی از وی به ایران است؛ دعوتی که البته اعتماد لبیک نمیگوید و برای پاسخ منفی خود هم دلیل میآورد.
اکبر اعتماد سالها بعد به ایران بازگشت و در ۶ اردیبهشت ۱۳۸۹ با علیاکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی دیدار و گفتوگو کرد که در این دیدار صالحی از تلاشهای قابل توجه و حمایتهای معنوی او از فعالیتهای صلحآمیز جمهوری اسلامی ایران قدردانی و لوح تقدیری به همین مناسبت به او اهدا کرد.
صالحی در گرامیداشت پنجاهمین سالروز راهاندازی راکتور تحقیقاتی اتمی دانشگاه تهران در روز ۲۰ آبان ۱۳۹۶ باز هم از اعتماد تقدیر کرد: «به عنوان یک دانشجو بنده واقعاً از کسانی که این سازمان انرژی اتمی را به وجود آوردند خیلی ممنونم و این حقیر خود را میراثدار آنها میدانم. این محلی که ما نشستهایم مربوط به دانشگاه تهران است و بنا بر توجیهات درست سال ۱۳۵۳ در چارچوب سازمان به وجود آمد و دکتر اکبر اعتماد عهدهدار ریاست آن شد.» اعتماد در سالهای اخیر بارها به ایران آمده و «در پرتگاه حوادث» کاملترین خاطرات منتشرشده از اوست که کارشناس تاریخ شفاهی مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران انجام داده و نشر اختران منتشر کرده است.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .