این کتاب، با اتکا بر اسنادی مشتمل بر انواع مکاتبههای اداری و عرایض مردمی، درصدد تاریخنگاری قطعهای کلیدی اما تاکنون ناکاویده از تاریخ معاصر ایران است: کوچ مستمندان آذربایجان به تهران در اواخر دهۀ ۱۳۲۰ خورشیدی. این کوچ از نخستین لحظههایی در تاریخ معاصر ایران بوده است که دیوانسالاران پایتختنشین را به طراحی و اجرای انواع سیاستهای اقتصادی و اجتماعی برای رسیدگی به مستمندان شهرستانها واداشت، ولو در سطحی بس نازل. بر این مبنا، کوچ فراموششدۀ مستمندان آذربایجان از برخی جنبهها لحظۀ تأسیس برخی سیاستهای اقتصادی و اجتماعی در زمینۀ رسیدگی دیوانسالاران به مستمندان را در مقیاس ملی رقم زد. بااینحال، رسیدگیهای دیوانسالاران ضرورتاً مرحمتیهای دولت به مستمندان و صرفاً بازتاب انواعی از نوعدوستیهای نیکاندیشانه نبود. دیوانسالاران برای صیانت از کلیت مصالح و منافع طبقات مسلط بهناگزیر درصدد رفع دغدغههای دیگری برآمده بودند بهتمامی نوپدید در قاموس مملکتداری طی تاریخ ایران که از ادوار متأخر پیشامشروطه به بعد هر چه پررنگتر میشدند. نیرویی که دیوانسالاران را واداشت سیاستهایی برای رسیدگی به مستمندان آذربایجان طراحی و اجرا کنند از جمع متفرق مستمندان آذربایجان برآمد اما نه از جنس مقاومت علنی یا نهانیِ دهقانان بود که فقط در روستاها جلوه مییافت، نه از جنس پیشروی آرام تهیدستان شهری که بعدها قوت گرفت، و نه از جنس سیاست متعارف طبقۀ کارگر که هنوز چندان گسترۀ گستردهای نداشت. نیروی جمع متفرق مستمندان آذربایجان در واپسین سالهای دهۀ بیست خورشیدی مشخصاً نوعی فاعلیت منفعلانه بود. مفهوم فاعلیت منفعلانه، همچون رازی تاکنون سربهمُهر، نیروی مستمندان آذربایجان طی اوایل دورۀ حضورشان در شهرها را تسخیر میکند.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .