داستانگویی از آن دست کنشهای روزمرهای است که ما از روی عادت و بیدرنگ انجام میدهیم، بدون آنکه به معنای ژرفتر یا خلق آن بیندیشیم. مثلاً دوستانمان را برای صرف غذا دعوت میکنیم و با شوقوذوق غذاها، چیدمان میز و نوشیدنیها را انتخاب میکنیم، اما از این نکته غافلیم که هدف این مناسک را داستانگویی محقق میکند. اگر داستانهای خودمان را تعریف کنیم و داستانهای جالبی هم بشنویم، شب خوبی را با دوستانمان میگذرانیم. با داستانگویی یکدیگر را سرگرم و آگاه میکنیم، خودمان را معرفی میکنیم، بر یکدیگر اثر میگذاریم یا طلب همدردی میکنیم. همینطور با داستانگویی میتوانیم صمیمیت و اعتماد ایجاد کنیم. گرچه داستانگویی کنشی ضمنی تلقی میشود، اما نباید از این اصل مهم غافل شد که روایت از شیوههای اصلی ارتباطات انسانی است و در همبستگیهای اجتماعی نقشی اساسی دارد. روایتها متون بنیادین ادیان و ایدئولوژیها هستند. اعتقاد ما به وجود تاریخی گروههای انسانی و دولتها، متأثر از روایتهایی است که در قالب اسطوره از آنان باقی مانده است. روایتها در رشد اجتماعی و زبانآموزی کودکان نقش مهمی دارند و شالودهی هویت و «خودشناسی زندگینامهای» انسانند. بهعلاوه روایت اساسِ هنر، تئاتر، ادبیات و فیلم است. پس داستانگویی فقط کاری لذتبخش نیست، بلکه پیوندی ناگسستنی با تکوین فرهنگ انسانی دارد. با ظهور خط، داستان از محدودیتهای زبان شفاهی رهایی یافت. در متون مکتوب، روایتها پالوده و حفظ شدند و کلمهبهکلمه از نسلی به نسل دیگر انتقال یافتند. داستانگویی امری جهانی است.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .