در سرتاسر دنیا زارعان و کارگران مزارع در سکوت مأموران رسمی و به خواست و هوسِ بازار دارند میمیرند. مصرفکنندگان با خوردن غذاهای فراوری شده چاق و چله و مسموم میشوند. کار و کسب غذا و بازاریابی آن، آمار بیماریهای دارای منشأ غذایی را به حد و مرز بیسابقهای رسانده؛ امروز به ما صدمه میزند و بمبی ساعتی در بدن کودکانمان در سراسر دنیا قرار میدهد... و همهی اینها در حالی روی میدهد که مصرفکنندگان بیخبر از این مسائل لقمههای غذا را در دهان میگذارند.» «بگذار آشغال بخورند» اشارهای است به بیتفاوتی به گرسنگی جهانی و تأکیدی است بر حضور «غذاهای آشغال» که بهطور چشمگیری پس از پایان جنگ جهانی دوم بهعنوان محصولی از رژیم سرمایهدارانهی غذا پدیدار شدند. البته «غذای آشغال» یک اصطلاح است، اما اصطلاحی است که معنای دقیقی را میرساند. حرف اصلی «بگذار آشغال بخورند» این است که وعدههای نظام سرمایهداری برای فراهم کردن غذاهای مغذی و ارزان برای همه، منجر به اوضاعی شده که در آن ۲۵درصد از جمعیت جهان بیش از حد میخورند و ۲۵درصد گرسنهاند. کتاب بهشکلی نظاممند به تشریح وضعیت همین ۵۰درصدی میپردازد که دچار سوءتغذیهاند، و گزارش بدیعی درمورد عوامل فرهنگی و حرص و طمعهای فردی پیش میگذارد. رابرت آلبریتون به تفصیل به آن دست از روابط و مناسبات اقتصادی میپردازد که باعث شده جهان دچار چنین وضعیتی شود: اسراف مواد غذایی از یکسو، و کمبود آن از سوی دیگر. این کتاب تکاندهنده شواهدی پیش روی ما میگذارد در این مورد که هزینههای نظام سرمایهداری بسیار بزرگتر از چیزی است که صاحبان قدرت اذعان میکنند.
ما در عصر ترس زندگی میکنیم. در عصر منافع قدرتمندی که اطلاعات گمراهکننده میپراکنند. در عصری زندگی میکنیم که صور گوناگون مصرفگرایی شهروندان را از سیاست دور میکنند. ترس حاکم بر ما، انبوه اطلاعات گمراهکننده و نگرشهای سیاست زدوده شده، همگی باعث شده تا خیلیها در نهایت احتیاط بنویسند یا حرف بزنند. البته در اظهار ادعاهای درست رعایت حدی از احتیاط شرط عقل است. اما در عین حال وقتی میخواهیم از منظر مشخصی استدلال کنیم، استدلالمان باید تا حد ممکن قاطع و روشن باشد. تنها از طریق مواجههی نگرشهای سازنده است که میتوان به سطحی از عقلانیت رسید. عمل عقلانی بستگی به این دارد.
«بگذار آشغال بخورند» اشارهای است به بیتفاوتی به گرسنگی جهانی و تأکیدی است بر حضور «غذاهای آشغال» که به طور چشمگیری پس از پایان جنگ جهانی دوم به عنوان محصولی از رژیم سرمایهدارانهی غذا پدیدار شدند. البته «غذای آشغال» یک اصطلاح است، اما اصطلاحی است که معنای دقیقی را میرساند.
نویسنده ابتدای کتاب میگوید «تصور شایعی وجود دارد که میگوید سرمایهداری و دموکراسی هر دو تقویتکنندهی یکدیگرند. یکی از اهداف این کتاب نشان دادن این است که این فرضیه تا چه حد بیمعناست... نمیخواهم این تصور به وجود بیاید که این کتاب فقط در مورد قحطی کنونی در جهان است. این کتاب به ناعقلانیتها و تضادهای ادارهی سرمایهدارانهی نظام کشاورزی و تأمین غذا میپردازد؛ قطحیای که هماکنون در جهان وجود دارد فقط یکی از نمودهای نگرانکنندهی متعدد این ناعقلانیتهاست.»
«رابرت آلبریتون» متفکر و نظریهپرداز مارکسیست انگلیسی است که صاحب تألیفات بسیاری در خصوص نظریهی مارکسیسم، اقتصاد سیاسی، فلسفه، سوسیالیسم و محیط زیست است.
در بخشی از کتاب آمده است «... آن نوع سرمایهداری که امروز وجود دارد بسیار شبیه به آن چیزی است که اقتصاددانان آن را «اقتصاد دستوری» مینامند. غالب اقتصاددانان «اقتصاد بازار آزاد» را در مقابل اقتصاد دستوری میگذارند و اولی را به شدت خوشایند و دومی را به شدت ناخوشایند میدانند. و فرضشان این است که سرمایهداری همان همان اقتصاد بازار آزاد است، و سوسیالیسم اقتصادی دستوری است. من بر این باورم که در اقتصاد سرمایهداری کنونیِ ما این تمایز دارد از بین میرود و اقتصادی که ما در آن زندگی میکنیم هرچه بیشتر به اقتصاد سرمایهداری دستور بدل میگردد. در اینجا به جای دولت، شرکتهای غولپیکرند که فرمان میدهند. در نتیجه به جای آنکه با مباحثه و مشارکت عمومی در ادارهی امور، موجب پیشرفت دموکراسی شویم، نخبگان شرکتی هرچه بیشتر زندگی ما را دستکاری کرده و بر آن فرمان میرانند. با توجه به اندازه و اهمیت بخش کشاورزی / غذا هم در ایالات متحد و هم در دنیا، شرکتهای غذا را میتوان جزو فرماندهان اصلی دانست.»
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .